تاریخ افغانستان

تاریخی ، جغزافیایی و باستان شناسی

تاریخ افغانستان

تاریخی ، جغزافیایی و باستان شناسی

بررسی تأثیر سنت­های ایرانی در تشکیلات اداری سلاطین دهلی

بررسی تأثیر سنت­های ایرانی در تشکیلات اداری سلاطین دهلی[1]


 

مقدمه

سلسله‌های ممالیک (حک: 602-689ﻫ/1206-1290م)، خَلَجیان (حک: 689-720ﻫ /1290-1320م)، تُغْلُقْیان (حک: 720-815ﻫ/1320-1412م)، سادات (حک: 817-855ﻫ/1414-1451م) و لودیان (حک: 855-932ﻫ/1451-1526م) که بیش از سه سده در شمال و مرکز شبه قاره هند به مرکزیت دهلی حکومت کردند، در منابع هند دوره اسلامی و پژوهش­های جدید، سلاطین دهلی خوانده شده‌اند. نخستین حکومت از سلسله­های پنجگانه سلاطین دهلی، ممالیک/مُعزّیان نام داشت. بنیانگذاران این سلسله سرداران و فرماندهان سپاه غوریان بودند؛

 

بررسی تأثیر سنت­های ایرانی در تشکیلات اداری سلاطین دهلی[1]

 

فردین محرابی کالی[2]

و

محسن معصومی

 

مقدمه

سلسله‌های ممالیک (حک: 602-689ﻫ/1206-1290م)، خَلَجیان (حک: 689-720ﻫ /1290-1320م)، تُغْلُقْیان (حک: 720-815ﻫ/1320-1412م)، سادات (حک: 817-855ﻫ/1414-1451م) و لودیان (حک: 855-932ﻫ/1451-1526م) که بیش از سه سده در شمال و مرکز شبه قاره هند به مرکزیت دهلی حکومت کردند، در منابع هند دوره اسلامی و پژوهش­های جدید، سلاطین دهلی خوانده شده‌اند. نخستین حکومت از سلسله­های پنجگانه سلاطین دهلی، ممالیک/مُعزّیان نام داشت. بنیانگذاران این سلسله سرداران و فرماندهان سپاه غوریان بودند؛ چون غیاث الدین محمد غوری (حک: 588-599ﻫ /1191-1203م) پس از تصرف غزنین در سال 569 ﻫ/1175م حکومت آن شهر را به معزالدین محمد غورى (حک: 599-602ﻫ/1203-1206م) سپرد، سنت غزنویان در حمله به هند را ادامه داد و علاوه بر فتح دوباره شماری از شهرها و مناطقی که پیش از آن دستخوش حمله و تاراج غزنویان شده بود، برخی از مناطق هند را نیز برای نخستین بار تصرف کرد.[3] بعد از قتل معزالدین در 602ﻫ/1206م[4] قلمرو وی به­سرعت تجزیه شد و قدرت خاندان غوری رو به زوال رفت و امیران و غلامان غوری در متصرفات آنها به رقابت با یکدیگر مشغول شدند. از این میان، قطب‌الدین آیبک در دهلى، توانست متصرفات غوریان را برای خویش حفظ کند. وی از غلامان ترکی بود که در غزنین توسط معزالدین محمد غورى خریدارى شد[5] و در سفرهای جنگی معزالدین به هند در 588ﻫ/1192م ناحیه کهرام[6] را به اقطاع گرفت.  قطب الدین در 588ﻫ/1192م دهلى، و تا سال600 ﻫ/1204م شهرهای مهم دیگری را نیز به تصرف خود درآورد.[7]  قطب‌الدین پس از درگذشت معزالدین غوری، در دهلى اعلام استقلال کرد و نخستین حکومت مستقل مسلمان در هند را تشکیل داد.

حکومت ممالیک و چهار حکومت دیگر (سلاطین دهلی) در دوره تسلط خود بر هند، نظام تشکیلاتی گسترده­ای برای اداره قلمرو خود ایجاد کردند. فهم تشکیلات اداری این دوره بسته به شناخت عناصر قومی و سنت­هایی است که در شکل­گیری و تداوم آن سهیم بودند. با توجه به این­که سلاطین مملوک مدت طولانی در دربار حکومت غوریان به­عنوان غلامان خدمت می­کردند و پس از حضور در هند هم مدت­ها خراج‌گزار غوریان بودند، می­توان دریافت که تشکیلات آنان تا حد بسیاری برگرفته از تشکیلات غوریان  و به واسطه آنان برگرفته از تشکیلات غزنویان بوده است. از طرف دیگر بنیان‌گذاران حکومت سلاطین دهلی قومی مهاجم بودند که به هند وارد شدند، آنها با توجه پیشینه بندگی و غلامی خود، برای اداره‌ حکومتشان نیازمند یاری اقوام و سنت­های مختلف بودند. هم­چنین با توجه به بی­اعتمادی سلاطیندهلی به هندیان،  این سلاطین غالبا از واگذاری مناصب به هندوان امتناع می­کردند؛ از طرف دیگر، واگذاری مناصب مهم و کلیدی به هندوان، چندان خوشایند برخی از مسلمانان نبود. از این رو سلاطین دهلی به استخدام مهاجران مسلمان ایرانی در دستگاه اداری خویش پرداختند و برخی از آنها را به بالاترین مناصب و مشاغل اداری گماشتند.[8] علاوه بر این، حکومت سلاطین دهلی در آغاز قرن هفتم هجری و زمانی که نهادها و دیوان­های اداری در میان مسلمانان به تکامل رسیده بود، تأسیس شد و با توجه به گسترش سریع قلمرو سلاطین دهلی، فرصت بسیار کمی برای ایجاد و تأسیس نهادهای جدید، در اختیار داشتند؛ از این رو سنت‌های اداری موجود در جهان اسلام به­ویژه ایران را به صورت کامل برگرفته در قلمرو خویش به اجرا گذاشتند.

به نظر می‌رسد مهاجرت ایرانیان به هند از عوامل تأثیرگذاری ایرانیان بر تشکیلات اداری در دوره سلاطین دهلی بوده باشد. سرزمین هند از دیرباز مورد توجه مهاجران از سرزمین­های مختلف به­ویژه ایران بود.[9] پس از تشکیل حکومت سلاطین ­دهلی که تقریبا هم­زمان با آغاز حملات مغولان بود، بر موج مهاجرت ایرانیان به هند افزوده شد. سلاطین دهلی هم از آغاز، توجه ویژه­ای به دعوت ایرانیان و به­کارگیری آنان در مناصب مختلف داشتند.[10] حضور افراد زیادی با نام­ها و نسبت­هایی که حاکی از ایرانی بودن آنهاست چون گیلانی، مازندرانی، زنجانی، اردبیلی، کازرونی، ترمذی، اصفهانی، سمرقندی، تبریزی، شیرازی، کرمانی، بخاری، کاشانی، همدانی، سمنانی، دامغانی، فرغانه­ای، سیستانی و خراسانی،[11] و دستیابی آنان به مناصب و مشاغل گوناگون، نشان­دهنده حضور گسترده و نقش برجسته ایرانیان در حوزه­های اجتماعی و تشکیلاتی دوره سلاطین دهلی است. دیگر عامل تأثیرگذاری ایرانیان آن بوده که سلاطین دهلی از طریق پندنامه‌های پادشاهان ایران باستان و دوره اسلامی با سنت‌ها و فرهنگ ایرانی آشنایی یافته بودند.این پندنامه­ها و اندرزنامه‌ها در ارتباط تنگاتنگ با آداب و رسوم درباری بود. سلاطین دهلی (به­ویژه ترکان)، قبل از ورود به هند، تأثیرات زیادی از سنت­های اداری ایرانی پذیرفته، و سیاست‌ورزی و ملک‌داری ایرانی-اسلامی را به­عنوان الگوی حکومتی خویش برگزیده بودند. آثار اندرزنامه‌های ایرانی را می‌توان در نوشته‌های سیاسی و اداری برخی از نویسندگان دوره سلاطین دهلی به­وضوح مشاهده کرد. برای نمونه کتاب فتاوای جهانداری نوشته ضیاء‌الدین بَرَنیو دو کتاب آیین کشورداری (آداب الملوک) و آداب الحرب و الشجاعة نوشته فخرمدبر که همگی در دوره سلاطین دهلی نوشته شده­اند، به­شدّت از شیوه­ کشورداری ایرانیان و نیز پندنامه‌ها و اندرزنامه‌های ایرانی، متأثرند.[12]

اینک برخی از عناصر و سنت­های مرتبط با تشکیلات درباری و اداری و نیز مناصب و مشاغل اداری و دیوانی در دوره سلاطین دهلی، که به نظر می‌رسد متأثر از سنت­های ایرانی باشند، بررسی می­شود.

 

سنت‌های مرتبط با مقام سلطنت و تشریفات دربار

در صدر تشکیلات اداری حکومت­های ایرانی-اسلامی، سلطان قرار داشت و کلیه نهادهای سیاسی و نظامی کشور زیر نظر وی اداره می­شد.[13] نخستین فرمان‌روایی که در جهان اسلام لقب سلطان گرفت، محمود غزنوی بود.[14] سپس فرمانروایان غوری، سلجوقی و خوارزمشاهی نیز خود را سلطان ­نامیدند.[15] در دوره سلاطین دهلی همه قدرت­ در دست سلطان بود و وی تصمیم­گیرنده اصلی در دیوانسالاری بود. فرمانروایان دهلی به تقلید از پادشاهان ایرانی دوره اسلامی، القاب سلطان[16] و شاه[17] برای خویش برگزیده بودند (تصاویر شماره 1-6). سلطان بالاترین مقام سیاسی، اداری، نظامی، قضایی و مذهبی در دوره سلاطین دهلی بود.[18] منشأ الهی قدرت، متأثر از اندیشه سیاسی ایرانی (چه در دوره اسلامی و چه پیش از اسلام)، اصلی‌ترین عامل مشروعیت­بخش سلاطین دهلی بود. بَرَنی، یکی از مهم­ترین نظریه‌پردازان اندیشه سیاسی در دوره سلاطین دهلی، معتقد بود که «جهانداری در اصل، خلافتِ خدایی است و مرتبه اولواالامری ردیف امر خدا و رسول خداست و بعد از نبوت هیچ کاری بزرگ‌تر و نفیس­تر از پادشاهی نیست».[19] پیداست که اطاعت از دستورات چنین سلطانی واجب بود. به­علاوه همانند دوره ساسانی و اسلامی، در هند دوره سلاطین دهلی نیز این اعتقاد رایج بود که سلطان در کنار ویژگی­های روحی و معنوی باید دارای سلامت جسمانی نیز باشد. از این رو گاه در رقابت‌های سیاسی، مدعیان سلطنت را به عارضه‌ای جسمانی مبتلا می‌کردند تا صلاحیت سلطنت از آنان سلب شود، چنان­که بر چشمان رکن­الدین پسر اِلْتِتْمِش و نیز پسران جلال­الدین خلجی و فرزندان علاءالدین خلجی، میل کشیده شد.[20] سلاطین دهلی در نام­گذاری خود و فرزندانشان نیز به برگزیدن نام­های پادشاهان ایران باستان توجه داشتند. از این رو نام­هایی چون جمشید، کیخسرو، کیقباد، بهرام، افراسیاب و انوشیروان در میان آنها رایج بود.[21]

 

آداب و تشریفات درباری

تشریفات و شکوه و عظمت دربار سلاطین دهلی یادآور شکوه و عظمت دربارهای ایرانی بود.[22]آیین‌ها و مراسم بار عام در دربار دهلی، با  همان شکوه و نظم و ترتیب دربارهای ایرانی ترتیب داده می‌شد.[23] حاضران بسته به شغل و منصب خویش و نیز تعلق به گروه­های اجتماعی و سیاسی، در جایگاه مخصوص خود قرار می­گرفتند و میان سلطان و حاضران، پرده‌ای آویخته می­شد‌.[24] سلطان بَلْبَن که تشریفات دربار را از الگوی‌های ایرانی به­ویژه دربارهای سلجوقیان و خوارزمشاهیان گرفته بود، در این زمینه زبانزد بود.[25] او اعتقاد داشت «پادشاهى که در ترتیب دربار و دبدبه­سوارى، آداب و رسوم سلطنت مرعى ندارد و از او حشمت پادشاهى مشاهده نشود، هیبت او در دل خصمان مُلک ننشیند و خَلل‏ها در ملک پدید آید».[26] در بار عام سلطان محمد­تُغْلُق نیز همه قضات، علما، مشایخ، سادات، خانان، ملوک، معاریف، برادران، نزدیکان، دامادها، خارجیان مقیم دربار، خنیاگران و جمیع خلایق از خواص و عوام همه در محل مخصوص به خود قرار می­گرفتند.[27] ابن بطوطه و شمس سراج عَفیف، که شخصا در بار عام سلاطین دهلی حضور پیدا ­کرده بودند، گزارش­های مفصلی از چگونگی برگزاری این مراسم ارائه کرده­اند.[28]

گرفتن هدیه یا به تعبیر منابع فارسی هند، «خدمتی» از دیگر رسوم دربار شاهان ایرانی بود که به دربار سلاطین دهلی راه یافت.[29] این هدایا که از جانب افراد مختلف در مناسبت‌های گوناگون و با توجه به شغل و منصب آنان، به سلطان تقدیم می‌شد، یکی از منابع مهم درآمد سلاطین به­شمار می‌رفت. به نوشته حسن نظامى، رایان و مقدّمانی که برای اداى احترام به حضور قطب الدین آیبک می‌رسیدند، هدایایی به وی تقدیم می‌کردند.[30] به گزارش ابن­بطوطه هرکس که براى اداى احترام نزد پادشاه (محمدبن­تُغْلُق) مى­آمد، حتى اگر بعد از یک غیبت کوتاه هم بود، هدیه­اى مطابق با درجه و مقام خود به پادشاه تقدیم مى­کرد.[31] فیروزشاه تُغْلُقی در چگونگی دریافت هدایا تغییراتی ایجاد کرد. وی در یکی از  لشکرکشی‌های خود، هدایای صرافان و بقالان را به­صورت قرض قبول کرد و در زمانی دیگر از دیوان وزارت ­خواست که ارزش هدایا را حساب کرده، از مبلغ مالیات اِقطاع­داران کم کنند.[32] سکندر لودی آن­چه از هدایا و تحف دریافت می­کرد جدا از خزانه بیت­المال نگهداری می­کرد.[33] 

تعظیم در برابر پادشاه، کرنش و خاک‌سپاری، زمین­بوسی و دست­بوسی و پابوسی، از دیگر رسوم ایرانی رایج در دربار سلاطین دهلی بود.[34] در دوره غزنویان، زمین­بوسی که گاه در سه مرحله انجام می‌گرفت، «رسم خدمت» نامیده می­شد[35] و دست­بوسی پادشاه، نوعی افتخار و سعادت به­شمار می­رفت.[36] به گفته جوزجانی، علاءالدین بعد از گرفتارشدن به دست سلطان سنجر، در ازای بوسیدن خالِ پای سلطان سنجر سلجوقی، مملکت غور را دریافت کرد.[37] این رسم در دربار سلاطین دهلی نیز رایج بود.[38] به نوشته ابن بطوطه که این آیین را «رسم خدمت» مورد دیدار خود با سلطان محمدتُغْلُق گوید: «هر وقت سلطان سخن مناسبی می­گفت من دستش را بوسه می­زدم و به این ترتیب هفت بار دستش را بوسیدم و پس از گرفتن خلعت مراجعت کردم».[39]

آشکارنشدن پادشاه در برابر دیدگان مردم و ‌سخن نگفتن با آنها، از دیگر رسوم دربار شاهان ایرانی بود که در دربار سلاطین دهلی رواج یافت. در دربار ساسانیان کسی که به پیشگاه شاه بار یافته بود بعد از آن که شاه بدو اجازه سخن می‌داد تنها یک جمله که بیشتر دعا برای سعادت پادشاه بود، بر زبان می­آورد.[40] خواجه نظام­الملک طوسی به سلطان سلجوقی سفارش می­کرد که ندیمان شایسته، جهت گفت­وگو برگزیند، زیرا «پادشاه اگر بیشتر با بندگان نشیند ایشان را گستاخ گرداند و حشمت را زیان دارد و حرمت خویش را شکست بوَد».[41] در دربار دهلی نیز این رسوم و آداب رعایت می‌شد. در دوره بَلْبَن، رئیس (امیر بازاریان) هر چه کوشید تا اذن سخن گفتن با سلطان بیابد، نتوانست؛ بَلْبَن در پاسخ به درخواست وی گفته بود: «رئیس، امیر بازاریان بود، پادشاه با امیر بازاریان چگونه سخن گوید و یا روا دارد که او با پادشاه هم­سخن گردد و اگر پادشاه با اسافل، لئام، مفردان، سرهنگان، ناجنسان، نااهلان، بازاریان، دونان، مطربان، مسخرگان و فرومایگان سخن گوید و هر کسی را در مسند پادشاهی غیر از کارداران و مقربان با خود هم­سخن گرداند، حشمت پادشاهی و هیبت اولوا الامری را به دست خود بر باد داده باشد».[42]

خلعت­بخشی نیز از آداب درباری ایرانی بود که به دربار دهلی راه یافت. اعطای خلعت از جانب پادشاه به اشخاص نشانه تکریم و قدر­دانی از آنها بود. پادشاه معمولا به­مناسبت‌ انتصاب افراد به‌ شغل‌ یا منصبی جدید، یا برای قدردانی از آنها، یک‌ دست‌ از لباس‌های خویش را که علاوه بر ارزش معنوی، از لحاظ مادی نیز گرانبها بود، به‌ دست‌ خویش بر قامت آنها می‌پوشاند یا گاه به­توسط افراد معتبر برای آنها می‌فرستاد. بخشیدن خلعت، یکى از رسوم افتخارآور کهن بود. پادشاهان ساسانی در نوروز جامه‏هاى زمستانى و در مهرگان لباس‌های تابستانی خود را به درباریان مى­بخشیدند.[43] اهدای خلعت به صاحب­منصبان و درباریان در دوره غزنویان نیز رواج داشت[44] و از دربار آنها به دهلی منتقل شد. به نوشته ابن­بطوطه، سلطان محمدتُغْلُق شب‏هاى عید براى هر یک از ملوک، خواص، ارباب دولت، خارجیان مقیم دربار، دبیران، حاجبان، نقیبان، امیران، غلامان و خبرگزاران (أهل الأخبار) خلعت مى‏فرستاد.[45] فیروزشاه دستور داده بود جامه و خلعت ارسالی خلیفه عباسی برای تبرک در جامه­دارخانه ­خاص نگهداری شود.[46] به نوشته عَفیف در دوره فیروزشاه، هر سال شش لک (ششصدهزار) تَنکه[47] برای لباس زمستانی هزینه می­شد و این جدا از هزینه تهیه لباس­های بهاری و تابستانی بود.[48] اهدای جامه به­عنوان خلعت، توسط پادشاهان و حتی امرا به مناسبت­های مختلف چون دریافت مقام و منصب، جشن­ها، اعیاد و برگزاری مراسم ازدواج صورت می­گرفت.[49] به گزارش ابن­بطوطه «مرسوم پادشاه هند آن است که براى هر یک از امرا و سران سپاه سالانه دو جامه تابستانى و زمستانى مى‏فرستد».[50] در دوره سلاطین دهلی به­ تقلید از ایرانیان، جامه­دار متصدی تهیه و نگهداری لباس­های شاه و خلعت­هایی بود که به کارگزاران حکومتی اعطا می­شد. محل تهیه و نگهداری البسه سلطان و خلعت­ها، جامه­خانه یا جامه­دارخانه­خاص خوانده می‌شد.[51] عَفیفجامه­دارخانه­خاص را در زمره کارخانه­های سلطنتی یاد کرده است.[52] به کسانی که در این کارخانه فعالیت می­کردند، جامه­دار و به رئیس آنها سرجامه­دار گفته می‌شد.[53]

برگزاری جشن‌های کهن‌ پارسی‌ از جمله نوروز از دیگر تأثیرات سنت دربارهای ایرانی در دوره سلاطین دهلی بود.[54]به نوشته فرشته «بَلْبَن ایام عید و نوروز را به­طرز پادشاهان عجم به­سر بردی و در گستردن فرش‏هاى منقّش و استعمال اوانىِ طلا و نقره و پرده‏هاى زربفت و انواع فواکه و اطعمه و اشربه و تنبول مبالغه نمودى و در روز جشن تا آخر روز در مجلس نشستى و پیشکش‏هاى خوانین و امرا از نظر گذشتى و چون پیشکش یکى از اعیان گذشتى مقربان مجلس صفات پسندیده و خدمات شایسته او را معروض مى‏داشتند».[55] گزارش عَفیف نشان می‌دهد که فیروزشاه تُغْلُقی و سلاطین پیش از وی نوروز را جشن می‌گرفته‌اند. او گوید: «حضرت شهنشاه سلطان فیروزشاه ... در مواسمات روز اعیاد و شب برات و روز نوروز جشن­هاى عام کردى و در این کار کوشش چون خسروان اهل تبار نمودى‏».[56]

 

مناصب دربار

از میان مناصب درباری دستگاه سلاطین هند، چند منصب بسیار مهم که مطالعه در آنها شدت تأثیر فرهنگ ایرانی را در این دوره بازمی­نمایاند در پی می­آید:

 

حاجب و وکیلدَر

در دربار پادشاهان ایرانی پیش از اسلام و نیز سلاطین مسلمان، صاحب­منصبی به نام حاجب، ریاست تشریفات دربار و نیز تنظیم روابط شاه با درباریان را بر عهده داشت.[57] حاجب بزرگ، امیرسرای­حاجب، امیرحاجب سرای، آغاجی­خاصه، و حاجب­الحجاب القابی بود که در دوره اسلامی به رئیس حاجبان دربار اطلاق می‌شد.[58] در دربار سلاطین دهلی نیز، امیرحاجب یا باربَک (امیربار) صاحب­‌منصبى دربارى و نظامى و متولی سامان دادن بارها و ملاقات­هاى سلاطین با کارگزاران حکومتى و مردم بود. به­نظر می‌رسد وظیفه اصلى حاجب ممانعت از تماس مستقیم کارگزاران و مردم با سلطان، و به­نوعى پنهان داشتن ایشان از ارتباط مستقیم با مردم بود و از این­حیث، شغل او با پرده‌دار که رئیس آنها را سرِ پرده­دار یا سرِ پرده­­دارخاص می­گفتند و مسؤولیت بالا و پایین بردن پرده مقابل پادشاه را داشت، همسان بود.[59] تعیین وقت و اجازه بار، رعایت حق تقدم افراد و جلوگیرى از ورود کسانى که نوبت یا اجازه ورود نداشتند، تعیین جایگاه استقرار هر فرد به هنگام بار با توجه به مقام و موقعیت وى و نیز رساندن اخبار گوناگون به سلطان، از دیگر وظایف حاجبان بود.[60] ترتیب­دادن جشن­های مهم یکی از وظایف خاص امیرحاجب (باربَک) بود.[61] همه­ درخواست­ها و دادخواهی­ها، از طریق امیرحاجب (باربَک) و افراد زیر دستش به پادشاه رسانده می­شد.[62] وظیفه تهیه­ فهرستی از تمام هدایای دریافتی پادشاه نیز به حاجبان محول می­شد.[63] اعلان دستور اعزام سپاه برای نبرد را نیز به حاجب می‌سپردند و اگر سلطان شخصا در جنگ شرکت می­کرد، حاجبان به­عنوان نیروهای ویژه او عمل می­کردند.[64]حاجبان در دربار دهلی با توجه به رتبه­ و وظیفه خود، القابی چون حاجب­خاص، سیدالحُجّاب، شَرَف الحجّاب و حاجب­الغربایی (حاجبی که عهده­دار سامان­دادن به امور خارجیان در دربار بود)، داشتند.[65] به­نظر می‌رسد صاحب منصب وکیلدَر نیز در دربار دهلی وظایفی مشابه حاجب بر عهده داشته است. به نوشته بَرَنی وکیلدَر «از اعظم الاشتغال درگاه بود».[66] گزارش فخرمدبر نیز نشان می‌دهد که وکیلدَر دیوان مجزایی داشت که دستورات در آن ثبت و ضبط و مهر می‌شد.[67]

 

چاشنی­گیر

منصب چاشنی­گیر که مأمور چشیدن غذای سلطان و اطمینان از مزه و نیز سلامت آن بود و به­نوعی رئیس مطبخ شاهی به­شمار می‌رفت، از دیگر مناصب مهم درباری در ایران دوره اسلامی و پیش از آن بود.[68] در دربار دهلی نیز ‌چاشنی‌گیر و «خوانسالار» (رئیس‌ آشپزخانه سلطنتی‌) وظایف مشابهی داشت. به­علاوه تهیه غذا و پذیرایی‌ از مهمانان‌ شاه‌ نیز بر عهده او بود. وی گوشت را برای سلطان برش می­زد و بر حمل طعام از آشپزخانه به­نزد سلطان نظارت می‌کرد.[69] چاشنی­گیر از مقربان دربار به­شمار می‌رفت و نفوذ زیادی در دربار داشت، چنان­که چاشنی­گیر علاءالدین خلجی از ندیمان و حریفان مجلس وی نیز بود.[70]

 

شرابدار

به تقلید از دربار ساسانیان و نیز غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان،[71] شرابخانه/شربت­خانه، از ملزومات دربار شاهی به­شمار می‌رفت. متصدی شرابخانه و شربت­خانه (آبدارخانه) را شرابدار، و شرابدار مخصوص سلطان را شرابدارخاص می­خواندند.[72] وظیفه شرابدار، اداره شرابخانه دربار، آماده کردن شراب­های نیکو، مهیا ساختن انواع اشربه­، گلاب­ها، روغن­ها، جوشاندن گل­ها در آب و تهیه ادویه و نیز آماده ساختن وسایل پذیرایی شراب در مجالس سلطان بود.[73] در مجلس شراب سلطان، افرادی که به سلطان و میهمانان شراب می­دادند، ساقی(ساقی­خاص، سرساقی) نامیده می­شدند.[74]

 

طشت­دار/تشت­دار

گزارش­های زیادی از حضور فردی با عنوان طشت­دار در دربارهای غزنوی و سلجوقی و خوارزمشاهی در دست است.[75] منصب طشت­داری یا طشت­داری­خاص یا آفتابچی (آفتابه‌چی) از مناصب دربار سلاطین دهلی نیز بود.[76] محل نگهداری ملزومات این منصب (تشت و آفتابه) طشتدارخانه نام داشت.[77] پیش از آغاز طعام و پس از آن برای سلطان و مهمانان وی طشت و ابریقی می‌بردند تا دستان خود را بشویند. وظیفه تهیه این ظروف و آب ریختن بر دستان سلطان و مهمانان بر عهده طشت­‌دار بود. او هم‌چنین سلطان را در وضو گرفتن و شست­وشو نیز کمک می­کرد.[78] سلطان جلال­الدین خَلَجی بعد از این­که امرا و ملوک شورشی دستگیر شده را بخشیده بود، به طشت­داران و جانداران، دستور داد سرهای آنها را شسته، عطر بمالند و جامه­های کسوت سلطانی بر تن آنها بپوشانند.[79] طشت‌دار به­واسطه ارتباط نزدیک با سلطان، از مقربان درگاه به­شمار می­رفت.[80]

 

سنت‌های مرتبط با دیوان‌ها و دیوانسالاری

سلاطین ­دهلی با تأثیرپذیری از تشکیلات اداری حکومت­های ایرانی، دستگاه دیوانسالاری پیچیده و منظمی ایجاد کردند. دیوان‌های وزارت، رسالت، انشا و عرض چهار دیوان بزرگی بودند که اساس تشکیلات اداری دربار دهلی را تشکیل می‌دادند.[81] به نوشته بَرَنی این چهار دیوان بزرگ، کلی و جزئیِ امور جهانداری و مصالح ملک­رانی را در اختیار داشتند.[82] غیر از این دیوان­ها، دیوان­هایی دیگری هم جهت اداره امور ایجاد شده بود.

در دوره سلاطین دهلی برای دستیابی به مناصب عالی، ظاهرا گرویدن به اسلام و دانستن زبان فارسی ضروری بود.[83] زبان فارسی به­عنوان زبان درباری، نوشتاری، ادبی، رسمی و دیپلماسی،[84] در دستگاه حکومتی، لایه­های مرفه، نخبگان، اهل قلم و برخی گروه­های شهرنشین کاربرد داشت.[85] رواج زبان فارسی و راه­یابی واژگان و عناوین تشکیلاتی، دیوانی و حکومتی پارسی، یکی از عوامل اصلی تأثیرپذیری دربار دهلی از دیوانسالاری ایرانی بود. به­علاوه سلاطین دهلی، اعطای القاب‌ و عناوین به‌ دولتمردان و درباریان و کارگزاران دیوانی را از ایرانیان فرا گرفته بودند.[86]

 

دیوان وزارت

بارزترین نشانه­ تأثیرپذیری دیوانسالاری دربار دهلی از سنت‌های ایرانی، ایجاد دیوان وزارت است. این دیوان، عالی­ترین و بالاترینِ دیوان­ها بود و مورخان این دوره از آن با عنوان «دیوان عالی وزارت» یاد کرده­اند.[87] وزارت مهم­ترین منصب اداری بود و وزیر پس از سلطان بالاترین مقام اداری و رئیس همه نهادهای سیاسی، اداری و لشکری بود. عناوین افتخارآمیزی چون خواجه­جهان، خانجهان، تاج­الملک و نظام الملک[88] _که در دوره سلجوقیان و خوارزمشاهیان نیز رایج بود_ بر وزیران دربار دهلی نیز اطلاق می‌شد. هم‌چنین در این دوره، منصب وزارت اغلب به اهل قلم تعلق داشت، نه اهل شمشیر.[89] با این حال وزرا گاه فرماندهی لشکر را نیز بر عهده می­گرفتند[90] و حتی قشون مخصوص به خود داشتند.[91] نظارت بر امور مالی نیز همانند دوره‌های سامانی، غزنوی و سلجوقی، وظیفه وزیر بود و وی مسؤولیت جمع­آوری مالیات، نظارت بر خزانه و هزینه­ها و مخارج دیوان­ها را بر عهده داشت.[92] مستوفی و مشرف پس از تهیه گزارش­های مالی، آن را  برای وزیر ارسال می‌کردند.[93]

 

دیوان انشا

در دوره­های غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان ثبت و ضبط نامه­های اداری و وقایع ولایات و دریافت و ارسال نامه­ها و صدور احکام و بیعت­نامه­ها بر عهده دیوان رسالت/رسایل بود که دیوان انشا یا طغرا  نیز خوانده می­شد.[94]

در دوره سلاطین دهلی وظیفه دیوان انشا آماده­سازی و تدوین مکتوبات سلطنتی بود. این دیوان به­حق خزانه اسرار خوانده می‌شد؛[95] زیرا همه مکاتبات رسمی و محرمانه بین سلطان و حاکمان ایالات، خراج‌گزاران و صاحب منصبان در این دیوان صورت می‌گرفت.[96] ریاست دیوان انشا بر عهده دبیرخاص، (دبیر ممالک یا صاحب دیوان ممالک انشا) بود.[97] وی همیشه، حتی در سفرهای جنگی همراه سلطان بود تا بتواند نامه­های ضروری و هر گفت­وگویی را که ارزش ضبط داشت، به­نگارش درآورد.[98] دبیرخاص نامه­های رسیده را پیش پادشاه می­برد و از جانب سلطان به نامه‌ها پاسخ می‌داد[99] و نوشتن فتح­نامه­ها و سرودن اشعاری در تهنیت جلوس پادشاه را نیز بر عهده داشت.[100] فرمان­های سلطان ابتدا در این دیوان پیش­نویس می­شد، سپس به رؤیت سلطان می‌رسید، آن­گاه پس از ثبت و نسخه برداری، ارسال می­شد.[101] فرمان­های صادر شده از دیوان انشا، با توجه به نوع و اهمیت، طبقه­بندی می­شدند. فرمان­های جدید به­عنوان احکام توقیع مشهور بودند.[102] حکم اعطای سرزمین به­وسیله طغرای سلطنتی مهروموم می­شد.[103] سلطان در فرمان­هایی که برایش اهمیت زیادی داشت، به خط خویش چند کلمه‌ای در نامه می‌نوشت.[104] صاحب دیوان انشا برای انجام وظایف خود گروهی از کارکنان دیوانی چون دبیر، خریطه­دار، رسولدار، کاتب، منشی، محرر و ملازم را به­کار می­گرفت.[105]

 

دیوان عرض

وظیفه دیوان عارض یا عرض در دوره غوریان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان تنظیم قوانین و مقررات مربوط به سپاه، تهیه آمار و پرداخت مواجب لشکر بود و رئیس آن عارض جیش یا عارض لشکر خوانده می‌شد.[106] در دوره سلاطین دهلی نیز رسیدگی به امور سپاهیان بر عهده دیوان عرض بود.[107] رئیس دیوان عرض، عارض­ممالک نام داشت که به نوشته بَرَنی، می­بایست اعتباری چونان وزیر داشته باشد.[108] عارض در بارعام‌ها در طرف چپ سلطان قرار می‌گرفت.[109] وظیفه اصلی دیوان عرض، فراهم کردن نیرو و نگهداری آن و اداره امور لشکر بود. عارض ممالک وظیفه داشت چندوچون سپاه را به پادشاه گزارش کند. او سالانه یک یا دو بار به عرض می‌نشست و سربازان و مَرکَب و تجهیزات نظامی هر دسته را بررسی می‌کرد. داوطلبان پیوستن به سپاه، بایست مهارت­های خود را در برابر وی به نمایش می­گذاشتند و توسط وی امتحان شوند و با توجه به مهارت خود در دسته­های مختلف، استخدام می‌شدند. تعیین میزان حقوق سربازان نیز با عارض بود. به هنگام لشکرکشی، عارض ممالک مسؤول تمام اقدامات مرتبط با آماده سازی لشکر بود.[110] وى شخصا در جنگ­ها شرکت داشت، در غیر این صورت، جانشینی برای خود برمی‌گزید.[111] او هم­چنین بعد از پیروزی بر جمع آوری غنایم جنگی و انتقال آن به پایتخت، نظارت می­کرد.[112] عارض را در انجام وظایف، فردی با عنوان نایب عارض ممالک، یاری می‌کرد. هم­چنین در دیوان عرض کسانی با عنوان سهم­الحشم، و نایب سهم­الحشم، چاوُش و نقیب  خدمت می‌کردند. عارض ممالک، نایبانی در مرکز هر ایالت داشت.[113]

دیوان اِشراف

دیوان اشراف به سرپرستی مشرف، اشراف مملکت/مشرف مملکت در دوره غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان وظیفه بازرسی و نظارت بر امور مالی را بر عهده داشت.[114] در دوره سلاطین دهلی، دیوان اِشراف و رئیس آن یعنی مشرف ممالک، زیرمجموعه دیوان وزارت بودند.[115] وظیفه دیوان اشراف بازرسی و نظارت بر عملکرد دیگر دیوان‌ها و کارکنان اداری در پایتخت و ایالات به­ویژه در بخش مالی بود.[116] فخرمدبر، مهم‌ترین وظایف مشرف را چنین بازگفته است: هر شش­ماه اجناس کارخانه­ها را بازدید کند، در آخور و پیلخانه نایب امین بفرستد تا هر روز از میزان مصرف کالاهای مورد نیاز اطلاع داشته باشد تا در آنها خیانتی روی ندهد. آمار دقیق اسب، استر، گاو، گاومیش و شتر را بداند و به­همراه لشکر و حشم جهت دریافت خمس غنیمت حضور داشته باشد.[117] مشرف ممالک، منصوب سلطان بود و از میان افراد معتمد، راستگو و امانت­دار برگزیده می­شد.[118] مشرف، نایبانی به ولایات مختلف می‌فرستاد که از تخصص و مهارت کافی در امر نظارت برخوردار بودند.[119]

 

دیوان‌ برید

یکی از دیوان‌های مهم در دوره حکومت‌های ایرانی پیش و پس از اسلام دیوان برید بود که وظایف متنوعی چون نظارت بر کار کارکنان دولتی، خبرگیری و خبررسانی و جابه‌جایی کالا و مسافر را بر عهده داشت و از این رو این دیوان برای پادشاهان دارای اهمیت زیادی بود.[120] در دوره سلاطین دهلی نیز دیوان برید یکی از دیوان­های مهم بود که ریاست آن را صاحب برید (برید ممالک) بر عهده داشت.[121] صاحب برید کارکنانی با عنوان الاغ،[122] مشرف و پیک­ در اختیار داشت.[123] بَرَنی نظام برید را از نشانه­های بزرگ جهانداری و جهانبانی دانسته است.[124] فخرمدبر نیز برید را شغلی بس بزرگ و درجه دوم وزارت به­شمار آورده­ است.[125] موفقیت‌های بَلْبَن در سامان دادن به امور سیاسی و اداری، به سازمان برید پیچیده و منظم وی نسبت داده شده است.[126] علاءالدین­خَلَجی نیز که برای تثبیت قدرت خویش اصلاحات زیادی انجام داد، به توسعه دیوان برید توجه ویژه‌ای داشت.[127]

در دوره سلاطین دهلی، دو نوع برید (پست) وجود داشت: یکی برید سوار[128] و دیگری برید پیاده که «داوَه»[129] خوانده می‌شد. ارسال خبرهای مهم و فوری چون خبر مرگ پادشاه به والیان، فرمان عزل یا تنبیه مقامی در ایالات، انتقال سرِ شورشی کشته­شده و انتقال مجرمان به پایتخت، ارسال هدایا و ارسال فرمان جمع­آوری سپاه به ایالات و گاهی فرار با الاغان انجام می­گرفت.[130] برید در هند، هم‌چون دیگر بلاد اسلامی، وظیفه مهم جاسوسی را نیز بر عهده داشت.[131]

 

به­کارگیری و استخدام بندگان

ورود شمار زیادی از غلامان ترک به دربارهای ایرانی از دوره سامانی و رشد سریع این غلامان در حوزه‌های نظامی و اداری موجب توجه سلاطین به ساماندهی و استخدام این گروه شد. دربار پادشاهان غزنوی، غوری، سلجوقی و خوارزمشاهی، به­ویژه در زمینه نظامی، اغلب به دست این غلامان اداره می­شد و مناصب مهم و حساسی چون سلاحداری، چترداری، علمداری، دواتداری، جاسوسی و فرماندهی سپاه، در اختیار غلامان بود.[132] سلاطین دهلی نیز که خود برخاسته از میان غلامان بودند، متأثر از ایرانیان، به این گروه توجه ویژه‌ای داشتند. بندگان در کارخانه­های سلطنتی، وظایفی چون آبداری، جامه­داری، شراب‌داری، مطبخى، عطرداری، طشت‏داری، چترداری، شمع‌داری، پرده‏داری، جان‌داری، سلاح‌داری، یوزبانی، سیه­گوش‏داری، پیلبانی و خاص‌داری را عهده‌دار بودند.[133]

هم‌چنین سلاطین دهلی شمار زیادی بنده را به­عنوان سرباز استخدام ­کرده بودند. هزاران پایک[134] (پیاده نظام) به استخدام ارتش علائی و غیاثی درآمده بود.[135] علاءالدین خلجی هفتادهزار کارگر برای ساخت­و­ساز در اختیار داشت که خانه‌ای را  سه روزه و کاخ و قلعه­ای را ظرف دو هفته می‌ساختند.[136] در دوره فیروزشاه با توجه به­شمار زیاد بندگان (یکصد و هشتاد هزارنفر)،[137] برای مدیریت آنها در دیوان وزارت، اداره­ای به­نام دیوان بندگان ایجاد شد.[138]

 

نتیجه­

سلاطین دهلی، به­عنوان نخستین حکمرانان مسلمان در هند، جهت اداره سرزمین­هایی تحت سلطه، نیاز به ایجاد تشکیلات دیوانی داشتند، اما آنان  با توجه به عدم پیشینه تاریخی در کشورداری و هم‌چنین پیشرفت سریع در گسترش قلمروشان، سعی کردند در ایجاد تشکیلات به­ویژه تشکیلات اداری، با توجه به نیازهای خود از همه قومیت­ها و سنت­های قابل استفاده بهره ببرند. در این میان سنت­های رایج در ایران بعد از اسلام، به­عنوان وارث تشکیلات اداری ایران باستان و خلافت عباسی، مورد توجه ویژه­ای قرار گرفت. ایرانیان توانستند با حضور خود از طریق مهاجرت به هند، و نفوذ تفکر کشورداری از طریق  پندنامه­ها و اندرزنامه­ها، تأثیرات ماندگاری در تشکیلات اداری سلاطین دهلی باقی بگذارند. به همین­ سبب نفوذ سنت­های اسلامی- ایرانی، در تشکیلات اداری، به­ویژه در دوره­ حکومت خَلَجیان و تُغلُقیان، سایر قومیت­ها و سنت­های حاضر در دوره سلاطین دهلی را تحت شعاع خود قرار داد و دربار سلاطین دهلی را به مهد فرهنگ ایرانی تبدیل کرد و در کنار سنت­های بومی– محلی هند، تشکیلات اداری سلاطین دهلی را به رشد و شکوفایی رساند.

 

کتابشناسی

ابن بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمدعلی موحد، تهران، آگاه، 1376ش.

ابن فضل­اللّه عمرى، شهاب‌الدین احمدبن یحیى­‏، مسالک الابصار فى ممالک الامصار، ابوظبی، المجمع الثقافى، 1423ﻫ.

ارشاد، فرهنگ، مهاجرت تاریخی ایرانیان به هند، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1379ش.

انور الرفاعی، محمد، تشکیلات اسلامی، ترجمه سیدجمال موسوی، مشهد، به نشر، 1393ش.

باسورث، کلیفورد ادموند، تاریخ غزنویان، ترجمه حسن انوشه، ج 1، تهران، امیرکبیر، 2536.

بَداؤنی، عبدالقادر، منتخب التواریخ، به تصحیح مولوی احمدعلی صاحب، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1380ش.

بَرَنی، ضیاءالدین، تاریخ فیروزشاهی، اسیاتک سوسیئتی بنگاله، تصحیح مولوی سید احمد خان صاحب، کلکته، 1862م.

همو، فتاوای جهانداری، تصحیح افسر سلیم خان، اداره تحقیقات پاکستان، لاهور، 1972م.

برهان، محمدحسین بن خلف تبریزی، برهان قاطع، تهران، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، 1376ش.

بیهقى‏، ابوالفضل محمد بن حسین، تاریخ بیهقى‏، مصحح خلیل خطیب رهبر، تهران، انتشارات مهتاب‏، 1374ش.

پزشک، منوچهر، «پرده­دار»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 13، زیرنظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی،1383ش، صص594-598.

جاحظ، ابوعثمان عمروبن بحر، تاج آیین کشورداری در ایران و اسلام، تهران، آشیانه کتاب، 1386ش.

جوزجانی، منهاج سراج، طبقات ناصری، تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران، اساطیر، 1389ش.

حسن نظامی، تاج الدین، تاج المآثر، تصحیح سیدامیرحسن­عابدی، دهلی نو، مرکز تحقیقات فارسی- رایزنی فرهنگ جمهوری اسلامی ایران، 1378ش/2008م.

حقی اوزون چارشیلی، اسماعیل،«تشکیلات امپراتوری سلجوقیان2»، ترجمه محمدرضا نصیری، مجله نامه انجمن، پاییز 1381ش، ش 7، صص48-65.

خسروبیگی، هوشنگ، سازمان اداری خوارزمشاهیان، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1388ش.

خلعتبری، الهیار، محبوبه و شرفی، تاریخ خوارزمشاهیان، تهران، سمت، 1380ش.

خواندمیر، غیاث الدین، تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر، تهران، انتشارات کتابخانه خیام، 1333ش.

دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، زیر نظر محمد معین و سیدجعفر شهیدی، تهران، انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1377ش.

دهلوی، امیرخسرو، خزائن الفتوح(تاریخ علائی)، تصحیح محمد وحید میرزا، ایشیاتیک سوسائتی آف بنگال، 1976م.

همو، قران السعدین، بی جا، بی تا.

همو، مفتاح الفتوح، تصحیح شیخ عبدالرشید، علیگر، 1954م.

زیدان، جرجی،  تاریخ تمدن اسلام، ترجمه و نگارش علی جواهرکلام، تهران، امیرکبیر، 1372ش.

سیهْرِنْدی، یحیی بن احمد بن عبداللّه، تاریخ مبارکشاهی، تصحیح محمد هدایت حسین، تهران، انتشارات اساطیر، 1382ش.

عبداللّه، تاریخ داودی، تصحیح شیخ عبدالرشید، شعبه تاریخ مسلم یونیورسیتی علیگر، 1954م.

عصامی، عبدالملک، فتوح السلاطین، چاپ یوشع، مدرس، 1948م.

عَفیف، شمس سراج، تاریخ فیروزشاهی، تصحیح ولایت حسین، تهران، انتشارات اساطیر، 1385ش.

فخرمدبر، محمد بن­ منصور بن­ سعید (مبارکشاه)، آداب الحرب و الشجاعه، تصحیح احمد سهیلی­خوانساری، اقبال، تهران، 1346ش.

همو، آئین کشورداری: شش باب بازیافته از آداب الحرب و الشجاعه، به اهتمام محمدسرور مولائی، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1354ش.

فرشته، هندوشاه استرآبادی، محمدقاسم، تاریخ فرشته، تصحیح محمدرضا نصیری، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1387ش.

قَلْقَشَنْدی، أحمدبن عبداللّه، صبح الأعشى فى صناعة الإنشاء، مصحح محمد حسین شمس الدین‏، بیروت، دارالکتب العلمیة، بی تا.

کریستن سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، تهران، مؤسسه انتشارات آگاه، 1384ش.

ماهرو، انشای ماهرو، تصحیح شیخ عبدالرشید، و اهتمام بشیر حسین، لاهور، انتشارات اداره تحقیقات پاکستان، 1965م.

محمود، عرفه محمود، «النظم السیاسیة و الاجتماعیة بالهند فی عهد بنی تُغْلُقْ»، حولیات کلیة الا´داب (جامعة الکویت )، ج 18، ش 128،1418ﻫ./ 1998م.

مروروذی، تاریخ فخرالدین مبارکشاه مروروذی اندر احوال هند، تصحیح ادوارد دنیسون، لندن، 1927م.

مشتاقی، شیخ رزق الله، واقعات مشتاقی، تصحیح اقتدار حسین صدیقی و وقار الحسن صدیقی، دهلی نو، رام پوررضا لائبری رام پور، اتراپراداش، 1422ﻫ/2002م.

معصومی، محسن، فرهنگ و تمدن ایرانی–اسلامی دَکَن در دوره بهمنیان، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1389ش.

میراحمدی، مریم، نظام حکومت ایران در دوران اسلامی؛ پژوهشی در تشکیلات اداری، کشوری و لشکری ایران از صدر اسلام تا عصر مغول،  تهران، مؤسسه مطالعات فرهنگی، 1368ش.

نظام الدین احمد هروی، طبقات اکبری، تصحیح بی.دَی.ئی، ایشاتک سوسائتی بنگال، کلکته، 1927م.

نظام­الملک، حسن­بن علی، سیرالملوک(سیاست نامه)، به اهتمام هیوبرت دارک، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى‏، 1389ش.

یادگار، احمد، تاریخ شاهی(تاریخ سلاطین افغانه)، تصحیح محمد هدایت حسین، کلکته، 1358ﻫ/1939م.

 

Abdul Walikhan, Gold and Silver Coins of Sultans of Dehli, The Andhra Pradesh State Museum, Hyderabad, The Government of Andhra Pradesh, 1974.

Iqtidar Alam Khan, Historical Dictionary of Medieval India, Lanham, Maryland, The Scarecrow Press, Inc, 2008.

Lane–poole, Stanley,Cataloge of Indian Coins in the British Museum the Sultans of Dehli, London, Order of the Trustees, 1884.

Mujeeb. m. The Indian Muslims, Londan, 1969.

Qureshi, I. H., The Administration of the Sultanate of Delhi, Karachi, 1958.

Thomas, Edward, On the Coins of the Patan Sultans of Hindustan, London, J.Wertheimer And Co. Finsbury Circus, 1847.

Yasin, M. A, A Social History of Islamic India, 2nd, ed, New Delhi, 1974.

 

پیوست­ها

 

 

تصویر شماره 1: سکه محمدبن سام غوری

 

تاریخ ومحل ضرب

وزن

عبارت ضرب شده

-

66 گرم

الله محمد رسول الله السلطان المعظم الدنیا و الدین ابوالمظفر محمدبن سام

الله لا اله الا الله الناصر بالله السلطان الاعظم غیاث الدنیا و الدین ابوالفتح محمدبن سام

Thomas, pp.5-6.

 

 

تصویر شماره 2: سکه محمدبن سام غوری

 

 

تاریخ ومحل ضرب

وزن

عبارت ضرب شده

-

71 گرم

السلطان الاعظم غیاث الدنیا و الدین ابوالفتح محمدبن سام ولو کره مشرکون

ضرب هذا الدر سنه اریه و ا...مایه  لا اله الا الله الناصر بالله

Thomas, pp.8-9.

 

 

 

 

تصویر شماره 3: سکه التمش

 

تاریخ ومحل ضرب

وزن

عبارت ضرب شده

 

-

164 گرم

السلطان الاعظم شمس الدنیا و الدین ابوالمظفر التمش السلطان

لا اله الا الله محمد رسول الله المستنصر بالله امیرالمومنین ضرب هذا الدر--- مایه

فی عهد الامام المستنصر امیر المومنین   ضرب هذه الفضه--- ستمایه

Thomas, pp.14-15.

 

 

تصویر شماره 4: سکه سلطان رضیه

 

تاریخ ومحل ضرب

وزن

عبارت ضرب شده

 

-

165 گرم

السلطان الاعظم جلالة الدنیا و الدین ملکة ابنت التمش السلطان مهرة امیرالمومنین

فی عهد الامام المستنصر امیرالمومنین الفضه -- ستمایه

Thomas, pp.19-20.

 

 

تصویر شماره 5: سکه تُغْلُقْ شاه

 

تاریخ ومحل ضرب

وزن

عبارت ضرب شده

725 دهلی

54 گرم

السلطان الغازی غیاث الدنیا و الدین تُغْلُقْ شاه

Thomas, p.47.

 

 

تصویر شماره 6: سکه فیروزشاه

 

تاریخ ومحل ضرب

وزن

عبارت ضرب شده

767 دهلی

-

ضربت هذه السکه فی زمان الامام ابوالعباس احمد خلدت خلافته واثق بتائید یزدانی فیروزشاه سلطانی

Lane poole, p.73.

 

 



[1]. تاریخ دریافت: 27/11/1394، تاریخ پذیرش: 15/12/1394

[2]. رایانامه (مسؤول مکاتبات): fardin.mehrabi@gmail.com

[3]. خواندمیر، 2/607؛ جوزجانی، 1/358، 397-400؛ بداؤنی، 1/47، 51؛ عصامی، 72-73.

[4]. مروروذی، 27-29؛ فرشته، 1/214.

[5]. مروروذی، 21-22؛ جوزجانی، 1/416؛ خواندمیر، 2/611.

[6]. Kuhrām.

[7]. مروروذی، 23- 24؛ ابن بطوطه، 2/435؛ عصامی، 92-96.

[8]. ابن بطوطه، 2/19، 24، 29، 30، 110؛ بَرَنی، تاریخ فیروزشاهی، 462، 580، 535؛ فرشته، 1/268.

[9]. Yasin, 5.

[10]. جوزجانی، 1/464-465، 483، 490، 493؛ بَرَنی، همان، 111، 353-354؛ سیهْرِنْدی، 107-108، 126؛  عفیف، 281، 498-502؛ فرشته، 1/488.

[11]. بَرَنی، همان، 30، 145، 210، 462؛ ابن بطوطه، 2/24، 26، 40، 45، 49، 77، 83، 87، 89، 90، 97، 105، 110،112،  139، 147، 194؛ عَفیف،281، 296-297، 483، 498.

[12]. بَرَنی، فتاوای جهانداری، 35، 84، 85، 87، 96، 101، 108-113 ،140، 187، 284، 328، 332، 340؛ فخرمدبر، آداب الحرب والشجاعه، 49، 66، 72، 97، 112، 116، 118، 120، 123، 125، 164، 489، 492.

[13]. میراحمدی 201، 232، 283.

[14]. زیدان، 141.

[15]. میراحمدی، 178، 232، 283.

[16]. بیهقی، 1/3؛ جوزجانی، 1/225، 318، 415؛ خلعتبری، شریفی، 127؛ بَرَنی، تاریخ فیروزشاهی، 24؛

Thomas, No 1, 2, 13, 19, 27, pp.5, 14, 19-20; Abdul Walikhan, No 5579, 5245, 5580, pp.23, 24, 27; lane poole, No 1, 4, 36, 36, pp.5, 7, 12, 13.

[17]. Lane-poole, No 238, 242, 343, 349, 641, pp.50-51, 73, 75, 128.

[18]. معصومی، فرهنگ و تمدن ایرانی – اسلامی دَکَن در دوره بهمنیان، 75.

[19]. خسروبیگی، 70.

[20]. جوزجانی، 1/ 455؛ فرشته، 1/241؛ بَرَنی، همان، 234-245، 249، 367-368؛ فرشته، 418.

[21]. بَرَنی، همان، 27، 124، 137، 510-511؛ فخرمدبر، آداب الحرب و الشجاعه، 49، 72، 118؛ بَرَنی، فتاوای جهانداری، 87، 96، 284، 340.

[22]. ابن بطوطه، 2/73-75؛ بَرَنی، تاریخ فیروزشاهی، 31؛ عَفیف، 80، 278-281، 285، 355-361.

[23]. کریستن سن، 251، 253، 406؛ ابن بطوطه، 2/73-75؛ عَفیف، 80، 278-281، 285، 355 -361.

[24]. عَفیف، 80، 278-281، 285، 355 -361.

[25]. بَرَنی، تاریخ فیروزشاهی، 30، 32؛ فرشته، 1/268.

[26]. بَرَنی، همان، 31؛ فرشته، 1/269.

[27]. عَفیف، 138، 407؛ ابن بطوطه، 2/78-79.

[28]. نک: ابن بطوطه، 2/73-75؛ عَفیف، 80، 278-281، 285 ،355-361.

[29]. کرستین سن، 50، 536-537؛ جوزجانی، 1/341، ابن بطوطه، 2/19؛ عَفیف، 61، 171، 190، 247، 268، 291؛ سیهْرِنْدی، 109، 126، 127.

[30]. حسن نظامی، 89.

[31]. ابن بطوطه، 2/ 76، 79، 84.

[32]. عَفیف، 61، 190، 247، 268-269، 291.

[33]. عبدالله، 81.

[34]. جاحظ، 69؛ کریستن سن، 528.

[35]. بیهقی، 1/ 9، 20، 22، 31، 41، 46.

[36]. بیهقی، 1/46؛ جوزجانی، 1/482.

[37]. جوزجانی، 1/259؛

اى خاک در سـراى تو افــسر من         وى حـلقه بــندگىِ تو زیور من

چون خالِ کف پاى تو را بوسه زنم        اقبال همى بوسه زند بر سر من                                        

[38]. عَفیف، 141، 244، بَرَنی، همان، 36، 38، 142.

[39]. ابن بطوطه، 146.

[40]. کریستن سن، 528.

[41]. نظام الملک، 162 .

[42]. برنی، همان، 33.

[43]. کریستن سن، 537.

[44]. بیهقی، 1/ 19، 20، 40، 70 ، 204.

[45]. ابن بطوطه، 2/76.

[46]. عَفیف، 275.

[47]. Tanka سکه‌اى از نقره بود به وزن 24/168 گرم که در شمال غرب هند، قبل از ضمیمه شدن پنجاب به غزنویان در 399ﻫ/ 1009م رایج بود. در دوره غزنویان این نام به درهمشان انتقال یافت که معادل 45 گرم وزن داشت. در دوره سلطنت دهلی یک تنکه نقره جدید وزنش 172 گرم بود که توسط ایلتتمش رواج یافت (Alam Khan, 133).

[48]. عَفیف، 338.

[49]. بَرَنی، همان، 106، 119، 120، 186، 195،198، 202، 271، 295، 427؛ عَفیف، 365.

[50]. ابن بطوطه، 2/ 135.

[51]. فخرمدبر، آداب‌ الحرب و الشجاعه، 282؛ عَفیف، 275، 338؛ ابن فضل الله عمری، 3/58.

[52]. عَفیف، 338.

[53]. بَرَنی، همان، 379، 454، 455، 527؛ ابن بطوطه، 2/155؛ عَفیف، 271، 338.

[54]. عَفیف، 278، 360-262؛ فرشته، 1/278.

[55]. فرشته، 1/269.

[56]. عفیف،360.

[57]. جاحظ، 96؛ کریستن سن،520، 524، 534.

[58]. میراحمدی، 178؛ بیهقی، 5، 14، 48، 181، 217؛ باسورث، 137- 138.

[59]. سیهْرِنْدی، 71، 135؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ذیل پرده­دار، 13/594.

[60]. دهلوی، قران السعدین، 93.

[61]. عَفیف، 361.

[62]. حسن نظامی، 243-244؛ جوزجانی، 2/46، 60؛ عَفیف،60؛ دهلوی، قران السعدین، 61؛ دهلوی، خزائن الفتوح، 57، 59؛ بَرَنی، تاریخ فیروزشاهی، 202، 578؛ ابن بطوطه، 2/103؛ عصامی، 91، 108، 158، 159، 204.

[63]. ابن بطوطه، 2/75؛ دهلوی، قران السعدین، 95، 102.

[64]. دهلوی، خزائن الفتوح، 57، 59؛ بَرَنی، همان، 90 ،322 .

[65]. ابن بطوطه، 2/74،75؛ بَرَنی، همان، 527-528.

[66]. فرشته، 1/256؛ بَرَنی،همان، 576.

[67]. فخرمدبر، آیین کشورداری، 30.

[68]. کریستن سن، 520.

[69]. بَرَنی، همان، 241، 358؛ جوزجانی، 2/4،13،34؛ ابن بطوطه، 2/133؛ دهلوی، دولرانی خضرخان، 86، 171، 230؛ برهان، 2/612-613.

[70]. بَرَنی،همان، 358.

[71]. کریستن سن، 543؛ بیهقی، 1/198، 2/647؛ حقی اوزون چارشیلی، 53-54؛ خسروبیگی، 142.

[72]. جوزجانی، 2/21 ،36؛ بَرَنی، همان، 33، 285، 379؛ عَفیف، 10 ،271، 337؛ سیهْرِنْدی، 74؛ ابن بطوطه، 2/82؛ دهخدا، ذیل شربت، 9/14208.

[73]. فخرمدبر، آیین کشورداری، 23.

[74]. جوزجانی، 2/13، 19، 36؛ بَرَنی، همان، 199.

[75]. بیهقی، 1/59؛ حقی اوزون چارشیلی، 54؛ خسروبیگی، 140.

[76]. جوزجانی، 2/19، 24؛ سیهْرِنْدی، 69؛ ابن بطوطه، 2/162؛ عَفیف، 271.

[77]. عَفیف، 338؛ برهان، 1/497.

[78]. عَفیف، 423-424.

[79]. بَرَنی، همان، 183.

[80]. جوزجانی، 2/19، 24.

[81]. بَرَنی، تاریخ فیروزشاهی، 337، 374؛ عَفیف، 364؛ فرشته، 1/390.

[82]. بَرَنی، همان، 337.

[83]. Mujeeb, 378.

[84]. جوزجانی، 2/87.

[85]. ارشاد، 207.

[86]. بَرَنی، همان، 24، 126، 174، 240، 379، 423، 454، 527؛  عَفیف، 396؛ سیهْرِنْدی، 33،  124، 183.؛ جوزجانی، 1/459،  463، 464، 487، 494؛ فرشته، 1/425، 434، 537.

[87]. عَفیف، 279، 281، 420.

[88]. همو، 396؛ سیهْرِنْدی، 33،  124، 183؛ جوزجانی، 1/459،  463، 464، 487، 494؛ فرشته، 1/425، 434، 537.

[89]. عفیف، 72.

[90]. جوزجانی، 1/446-447؛ بَرَنی، همان، 542؛ دهلوی، خزائن الفتوح، 92؛ دهلوی، دولرانی خضرخان، 67؛ سیهْرِنْدی، 98، 99، 106، 211؛ نظام الدین، 1/140؛ ابن بطوطه، 2/116، 118، 120.

[91]. عَفیف، 398- 399.

[92]. همو، 397، 419-420، 460؛ Qureshi, 93.

[93]. عَفیف، 409؛ بَرَنی، تاریخ فیروزشاهی، 468.

[94]. میراحمدی، 202-203؛ باسورث، 88-89؛ حقی ازون چارشلی،60؛ خلعتبری، شرفی، 128.

[95]. Qureshi, 86.

[96]. بَرَنی، همان، 153.

[97]. بَرَنی، همان، 24، 240، 337، 379، 423؛ ماهرو، 117؛ عرفه محمود، 46.

[98]. بَرَنی،همان، 95.

[99]. عَفیف، 223-224 ؛ عصامی، 166، 436.

[100]. حسن نظامی،123؛ بَرَنی، همان، 91، 361؛ بداؤنی، 1/45؛ بداؤنی، 1/45 ،47؛ فرشته، 1/236-237؛ دهلوی، خزائن الفتوح، 170.

[101] .Qureshi, 87.

[102] . بَرَنی، همان، 470، عَفیف، 108، 230، 263، 268، 454؛ قَلْقَشَنْدی، 7/399.

[103] .Qureshi, 88.

[104] . بَرَنی، همان، 229.

[105]. ابن بطوطه، 2/124، 152؛ بَرَنی،همان، 174.

[106]. جوزجانی، 1/422؛ میراحمدی، 180-181، 231، 290؛ حقی اوزون چارشیلی، تشکیلات امپراتوری سلجوقیان(2)، 61؛ خسروبیگی، 194.

[107]. عَفیف، 364؛ فرشته، 1/309.

[108]. بَرَنی، فتاوای جهانداری،  99.          

[109]. عَفیف، 279.

[110]. عَفیف،60.

[111]. بَرَنی، تاریخ فیروززشاهی، 326.

[112]. همو، 326؛ دهلوی، خزائن الفتوح، 118، 176؛ فرشته، 1/394.

[113]. عَفیف، 299؛ بَرَنی، همان، 116، 274، 295، 326؛ دهلوی، قران السعدین، 93.

[114]. باسورث، 92؛ خسروبیگی، 216-217؛ حقی اوزون چارشیلی، 61.

[115]. عَفیف، .408؛ سیهْرِنْدی، 124. انور الرفاعی، 307.

[116]. عَفیف، 409؛ Qureshi, 84.

[117]. نک: فخرمدبر، آیین کشورداری، 22-23.

[118]. همو، 21.

[119]. همو، 22-23.

[120]. باسورث، 90، 92؛ بیهقی، 1/176.

[121]. فخرمدبر، همان، 25؛ بَرَنی، تاریخ فیروزشاهی، 24.

[122]. اُلاغ، اولاغ، اُلاق، اولاق: قاصد و پیک را گویند، و اسبی که در راه‌ها به جهت قاصدان گذارند (برهان، ذیل الاغ، 1/157) آنکه برای او اسب توشه مهیا دارند تا بجایی که نامزد بُوَد زود رسد. (دهخدا، ذیل الاغ،  2/3170، 3/3645).

[123]. بَرَنی، همان،120 ،123.

[124]. بَرَنی، فتاوای جهانداری، 120.

[125]. فخرمدبر،همان، 25، 27.

[126]. بَرَنی، تاریخ فیروزشاهی، 78-79.

[127]. همو، 318-319.

[128]. ابن بطوطه، 2/18.

[129]. داوَه مقداری از راه که هر یک از پیک­های مرتب پیمایند. برید و پیک پیاده. داوه از ماده دویدن فارسی. برید پیاده (دهخدا، ذیل داوَه، 7/10444).

[130]. عصامی، 96، 165-166، 201، 202، 287-288؛ عَفیف، 501؛ بَرَنی، همان، 139، 245، 382؛ بداؤنی، 1/151.

[131]. حسن نظامی، 91، 207، 213، 244؛ بَرَنی، تاریخ فیروزشاهی، 284، 308،309، 315؛ فرشته، 1/373-1/374، 387، 614؛ ابن بطوطه، 1/457، 2/126، 144؛ یادگار، 44؛ عبدالله، 64، 222؛ هروی، 1/222؛ مشتاقی، 26، 35؛ نظام الدین احمد، 1/338.

[132]. بیهقی، 1/67، 83، 2/ 439، 660، 670، 680؛ میراحمدی، 186-187.

[133]. عَفیف،270-271.

[134]. Pāīk.

[135]. بَرَنی،همان، 273-274.

[136]. بَرَنی، تاریخ فیروزشاهی، 341؛  فرشته، 1/417؛ عَفیف،270-272.

[137]. عَفیف، 270-272.

[138]. عفیف، 271.

مراجع

کتابشناسی

ابن بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمدعلی موحد، تهران، آگاه، 1376ش.

ابن فضل­اللّه عمرى، شهاب‌الدین احمدبن یحیى­‏، مسالک الابصار فى ممالک الامصار، ابوظبی، المجمع الثقافى، 1423ﻫ.

ارشاد، فرهنگ، مهاجرت تاریخی ایرانیان به هند، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1379ش.

انور الرفاعی، محمد، تشکیلات اسلامی، ترجمه سیدجمال موسوی، مشهد، به نشر، 1393ش.

باسورث، کلیفورد ادموند، تاریخ غزنویان، ترجمه حسن انوشه، ج 1، تهران، امیرکبیر، 2536.

بَداؤنی، عبدالقادر، منتخب التواریخ، به تصحیح مولوی احمدعلی صاحب، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1380ش.

بَرَنی، ضیاءالدین، تاریخ فیروزشاهی، اسیاتک سوسیئتی بنگاله، تصحیح مولوی سید احمد خان صاحب، کلکته، 1862م.

همو، فتاوای جهانداری، تصحیح افسر سلیم خان، اداره تحقیقات پاکستان، لاهور، 1972م.

برهان، محمدحسین بن خلف تبریزی، برهان قاطع، تهران، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، 1376ش.

بیهقى‏، ابوالفضل محمد بن حسین، تاریخ بیهقى‏، مصحح خلیل خطیب رهبر، تهران، انتشارات مهتاب‏، 1374ش.

پزشک، منوچهر، «پرده­دار»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 13، زیرنظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی،1383ش، صص594-598.

جاحظ، ابوعثمان عمروبن بحر، تاج آیین کشورداری در ایران و اسلام، تهران، آشیانه کتاب، 1386ش.

جوزجانی، منهاج سراج، طبقات ناصری، تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران، اساطیر، 1389ش.

حسن نظامی، تاج الدین، تاج المآثر، تصحیح سیدامیرحسن­عابدی، دهلی نو، مرکز تحقیقات فارسی- رایزنی فرهنگ جمهوری اسلامی ایران، 1378ش/2008م.

حقی اوزون چارشیلی، اسماعیل،«تشکیلات امپراتوری سلجوقیان2»، ترجمه محمدرضا نصیری، مجله نامه انجمن، پاییز 1381ش، ش 7، صص48-65.

خسروبیگی، هوشنگ، سازمان اداری خوارزمشاهیان، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1388ش.

خلعتبری، الهیار، محبوبه و شرفی، تاریخ خوارزمشاهیان، تهران، سمت، 1380ش.

خواندمیر، غیاث الدین، تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر، تهران، انتشارات کتابخانه خیام، 1333ش.

دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، زیر نظر محمد معین و سیدجعفر شهیدی، تهران، انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1377ش.

دهلوی، امیرخسرو، خزائن الفتوح(تاریخ علائی)، تصحیح محمد وحید میرزا، ایشیاتیک سوسائتی آف بنگال، 1976م.

همو، قران السعدین، بی جا، بی تا.

همو، مفتاح الفتوح، تصحیح شیخ عبدالرشید، علیگر، 1954م.

زیدان، جرجی،  تاریخ تمدن اسلام، ترجمه و نگارش علی جواهرکلام، تهران، امیرکبیر، 1372ش.

سیهْرِنْدی، یحیی بن احمد بن عبداللّه، تاریخ مبارکشاهی، تصحیح محمد هدایت حسین، تهران، انتشارات اساطیر، 1382ش.

عبداللّه، تاریخ داودی، تصحیح شیخ عبدالرشید، شعبه تاریخ مسلم یونیورسیتی علیگر، 1954م.

عصامی، عبدالملک، فتوح السلاطین، چاپ یوشع، مدرس، 1948م.

عَفیف، شمس سراج، تاریخ فیروزشاهی، تصحیح ولایت حسین، تهران، انتشارات اساطیر، 1385ش.

فخرمدبر، محمد بن­ منصور بن­ سعید (مبارکشاه)، آداب الحرب و الشجاعه، تصحیح احمد سهیلی­خوانساری، اقبال، تهران، 1346ش.

همو، آئین کشورداری: شش باب بازیافته از آداب الحرب و الشجاعه، به اهتمام محمدسرور مولائی، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1354ش.

فرشته، هندوشاه استرآبادی، محمدقاسم، تاریخ فرشته، تصحیح محمدرضا نصیری، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1387ش.

قَلْقَشَنْدی، أحمدبن عبداللّه، صبح الأعشى فى صناعة الإنشاء، مصحح محمد حسین شمس الدین‏، بیروت، دارالکتب العلمیة، بی تا.

کریستن سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، تهران، مؤسسه انتشارات آگاه، 1384ش.

ماهرو، انشای ماهرو، تصحیح شیخ عبدالرشید، و اهتمام بشیر حسین، لاهور، انتشارات اداره تحقیقات پاکستان، 1965م.

محمود، عرفه محمود، «النظم السیاسیة و الاجتماعیة بالهند فی عهد بنی تُغْلُقْ»، حولیات کلیة الا´داب (جامعة الکویت )، ج 18، ش 128،1418ﻫ./ 1998م.

مروروذی، تاریخ فخرالدین مبارکشاه مروروذی اندر احوال هند، تصحیح ادوارد دنیسون، لندن، 1927م.

مشتاقی، شیخ رزق الله، واقعات مشتاقی، تصحیح اقتدار حسین صدیقی و وقار الحسن صدیقی، دهلی نو، رام پوررضا لائبری رام پور، اتراپراداش، 1422ﻫ/2002م.

معصومی، محسن، فرهنگ و تمدن ایرانی–اسلامی دَکَن در دوره بهمنیان، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1389ش.

میراحمدی، مریم، نظام حکومت ایران در دوران اسلامی؛ پژوهشی در تشکیلات اداری، کشوری و لشکری ایران از صدر اسلام تا عصر مغول،  تهران، مؤسسه مطالعات فرهنگی، 1368ش.

نظام الدین احمد هروی، طبقات اکبری، تصحیح بی.دَی.ئی، ایشاتک سوسائتی بنگال، کلکته، 1927م.

نظام­الملک، حسن­بن علی، سیرالملوک(سیاست نامه)، به اهتمام هیوبرت دارک، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى‏، 1389ش.

یادگار، احمد، تاریخ شاهی(تاریخ سلاطین افغانه)، تصحیح محمد هدایت حسین، کلکته، 1358ﻫ/1939م.

 

Abdul Walikhan, Gold and Silver Coins of Sultans of Dehli, The Andhra Pradesh State Museum, Hyderabad, The Government of Andhra Pradesh, 1974.

Iqtidar Alam Khan, Historical Dictionary of Medieval India, Lanham, Maryland, The Scarecrow Press, Inc, 2008.

Lane–poole, Stanley,Cataloge of Indian Coins in the British Museum the Sultans of Dehli, London, Order of the Trustees, 1884.

Mujeeb. m. The Indian Muslims, Londan, 1969.

Qureshi, I. H., The Administration of the Sultanate of Delhi, Karachi, 1958.

Thomas, Edward, On the Coins of the Patan Sultans of Hindustan, London, J.Wertheimer And Co. Finsbury Circus, 1847.

Yasin, M. A, A Social History of Islamic India, 2nd, ed, New Delhi, 1974.

 

پیوست­ها

 

 

تصویر شماره 1: سکه محمدبن سام غوری

 

تاریخ ومحل ضرب

وزن

عبارت ضرب شده

-

66 گرم

الله محمد رسول الله السلطان المعظم الدنیا و الدین ابوالمظفر محمدبن سام

الله لا اله الا الله الناصر بالله السلطان الاعظم غیاث الدنیا و الدین ابوالفتح محمدبن سام

Thomas, pp.5-6.

 

 

تصویر شماره 2: سکه محمدبن سام غوری

 

 

تاریخ ومحل ضرب

وزن

عبارت ضرب شده

-

71 گرم

السلطان الاعظم غیاث الدنیا و الدین ابوالفتح محمدبن سام ولو کره مشرکون

ضرب هذا الدر سنه اریه و ا...مایه  لا اله الا الله الناصر بالله

Thomas, pp.8-9.

 

 

 

 

تصویر شماره 3: سکه التمش

 

تاریخ ومحل ضرب

وزن

عبارت ضرب شده

 

-

164 گرم

السلطان الاعظم شمس الدنیا و الدین ابوالمظفر التمش السلطان

لا اله الا الله محمد رسول الله المستنصر بالله امیرالمومنین ضرب هذا الدر--- مایه

فی عهد الامام المستنصر امیر المومنین   ضرب هذه الفضه--- ستمایه

Thomas, pp.14-15.

 

 

تصویر شماره 4: سکه سلطان رضیه

 

تاریخ ومحل ضرب

وزن

عبارت ضرب شده

 

-

165 گرم

السلطان الاعظم جلالة الدنیا و الدین ملکة ابنت التمش السلطان مهرة امیرالمومنین

فی عهد الامام المستنصر امیرالمومنین الفضه -- ستمایه

Thomas, pp.19-20.

 

 

تصویر شماره 5: سکه تُغْلُقْ شاه

 

تاریخ ومحل ضرب

وزن

عبارت ضرب شده

725 دهلی

54 گرم

السلطان الغازی غیاث الدنیا و الدین تُغْلُقْ شاه

Thomas, p.47.

 

 

تصویر شماره 6: سکه فیروزشاه

 

تاریخ ومحل ضرب

وزن

عبارت ضرب شده

767 دهلی

-

ضربت هذه السکه فی زمان الامام ابوالعباس احمد خلدت خلافته واثق بتائید یزدانی فیروزشاه سلطانی

Lane poole, p.73.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.