تاریخ افغانستان

تاریخی ، جغزافیایی و باستان شناسی

تاریخ افغانستان

تاریخی ، جغزافیایی و باستان شناسی

مبدا تقویم و تاریخ نگاری اسلامی


مبدا تقویم و تاریخ نگاری اسلامی


ز محرم چو گذشتی برسد ماه صفر
دو ربیع و دو جمادی ز پی یکدیگر
رجب است از پی شعبان، رمضان و شوّال
پس به ذی‌القعده و ذی‌الحجه بکن نیک نظر

مقدمه :
یقینا با من هم عقیده اید از زمانیکه افغانستان دچار تشنج و جنگ و اشغال و دودسته گی ها شد همه مان ؛ نوعی علاقه به تاریخ کشور پیدا کردیم هرکدام تلاش نمودیم خاطرات و چشم دید های خویش را ثبت و وقایع را به تحلیل و تجریه قرار بدهیم . با وجودیکه همه مؤزخ نبودیم و از نگارش سیستماتیک تاریخ نویسی فاصله داشتیم . اما نبض زمان ما را با تاریخ پیوند داد از گذشته ها نوشتیم و با وقایع زمان خویش پیوند دادیم . شاید اگثرا یادداشتها بدون ذکر زمان و مکان بوده باشد اما سرگذشت افراد و مردم را به نمایش گذاشتیم .که این خود تاریخ است . کاستی ها را در نوشتن تاریخ زمانی میتوان مرفوع نمود که روایات و اسناد با ذکر وقایع و چشمدید هایمان بی غرضانه باشد . روی این منظور باید از تاریخ آغاز نمود که چیست؟ و چگ.نه به میان آمد :
تعریف ابن خلدون از تاریخ عبارتند از : تاریخ عبارت از اندیشه و تحقیق دربارهء حوادث و مبادی آنها و جستجوی دقیق برای یافتن علل آنها است و علمی است در بارهء کیفیات وقایع و موجباتو علل حقیقی آنها . به همین سبب تاریخ از حکمت سزچشمه میگیردو سزاوار است که از دانش های آن شمرده شود .(1)
برخی عقیده دارند که کلمه تاریخ از فعل « ارخ» عربی اشتقاق شده است که به معنی وقت گذاری و نگاهداری حساب سال و ماه و روز است فاعل آن مؤرخ و مصدر آن تاریخ است .(2)
ابوریحان بیرونی و حمزه اصفهانی عقیده دارند که کلمه تاریخ از اصل کلمه دری ( ماه و روز )به وجود امده است که همین « مهروز» در حالت تعریب به مؤرخ مبدل گشته و بعد مصدر تاریخ به میان امده است . (3)
حمزه اضفهانی در تاریخ الامم ( تاریخ پیامبران و شاهان ) آورده است که : لفظ تاریخ کلمه نوی است که در زبان عربی وارد گردیده و آن معرب ماه و روز است . چنانچه فرات بن سامان از میمون بن مهران روایت کرد که وی سند مالی که موعد شعبان داشت نزد حضرت عمر رض بن خطاب خلیفه دوم مسملمانان برد . حضرت عمر رض گفت : کدام شعبان ؟ شعبان جاری یا آینده ؟ انگاه بزرگان و اصحاب را گرد اورد وگفت : اموال فراون شده و هرچه سمت کردیم بی موعد است از این رو چگونه میتوان آنها را حصول کرد. گفتند حساب را از رسوم فارسیان فراگیریم و ی هرمزان را فراخواند و از او پرسید . هرمز ان جواب داد : ماه گاه شماری خود را « ماه و روز » میخوانیم که به معنی ماه و روز است این کلمه را تعریب کردند مؤرخ گفتند و مصدر آنرا « تاریخ » ساختند و به کار بردند آن گاه به اندیشه ایجاد مبدا برای تاریخ خلافت اسلامی افتادند و در آن اختلاف کردند . کوشیدند تولد پیامیر را اغاز دوره تاریخ اسلامی تعیین کنند . چون اختلاف در روز تاریخ آن حضرت بوجود آمد پس تاریخ هجرت پیامبر اسلام را مبداتاریخ قرار دادند . ( 4)
روایت دیگری است که تاریخ اسلامی زمانی به وجود آمد که ابوموسی اشعری به حضرت عمر رض بن خطاب نوشت : از جانب امیرالمؤمنین نامه هایی برای ما رسیده است که نمی دانیم برپایه کدامین آنها رفتار کنیم سندی داریم که موعد پرداخت بدهی آن ماه شعبان بود و نمی دانیم کدام ماه شعبان منظور است . شعبان گذشته یا شعبانی که در آنیم ویا شعبان آینده . (5)
میتوان گفت برای اولین باز تقویم و مبدا تاریخ اسلامی در زمان حضرت عمر رض بن خطاب در سال 17 هجرت نهاده شد .

تقویم هجری قمری :
قبل از همه آغاز سال 1437هـ ق به همه مسلمانان جهان و به خصوص به مردم ماتم زده کشور مان تبریک میگویم .تقویم یا سالنمای هجری قمری براساس حرکت ماه است که توسط مسلمانان و نیز در بسیاری از کشورهای اسلامی به عنوان سالنمای تقویمی مذهبی یا در مواردی تقویم مدنی استفاده می‌شود. از این تقویم در بسیاری از مراسم اسلامی، از قبیل روزه، حج، تعیین ماه‌های حرام، و عزاداری استفاده می‌شود.
قبل از جهانی شدن تقویم میلادی در بسیاری از کشورهای اسلامی و رسمی شدن تثویم هجری شمسی در ایران و افغانستان، تقویم هجری قمری بود و وقایع تاریخی در اکثر کتابهای تاریخی و اسناد دولتی و حتی در دیباچه های خاطرات اهل قلم و دانشوران ثبت می‌شد.
سالهای این تقویم، شامل 12 ماه قمری است که به ‌ترتیب عبارتند از : محرم،صفر،ربیع الاول، ربیع الثانی، جمادی الاول، جمادی الثانیه، رجب، شعبان، رمضان، شوال، ذیقعده و ذیحجه. تاریخ اول هر ماه با رؤیت هلال ماه نو در شامگاه روز بیست و نهم یا سی اُم ماه قبل ماه‌، به ثبوت می‌رسد. با این حساب‌، تعداد شبانه‌روزهای هر ماه قمری که برابر با مدت زمان بین دو رؤیت متوالی هلال ماه نو است، 29 یا 30 شبانه‌روز گرفته می‌شود.
تعداد شبانه‌روز ماههای این تقویم، متناوباً 30 و 29 شبانه‌روز است. یعنی ماه محرم 30، ماه صفر 29 شبانه‌روز و همین‌طور تا آخر گرفته می‌شود. با اضافه تعداد شبانه‌روز ماه ذیحجه در سالهای عادی 29 و در سالهای کبیسه 30 شبانه‌روز است.

مبدا دقیق تقویم هجری قمری :
مبدأ تقویم هجری قمری مانند تقویم هجری شمسی ، سال هجرت پیامبر اسلام، محمد، سال ۶۲۲ میلادی از مکه به مدینه می‌باشد. آغاز هجرت پیامبر اسلام از مکه روز دوشنبه (۱ ربیع‌الاول/ ۲۴ سنبله سال اول هجری) برابر با ۱۳ سپتامبر ۶۲۲ میلادی قدیم (ژولیانی) و ۱۶ سپتامبر ۶۲۲ میلادی جدید (گرگوری) و ورود پیامبر به مدینه روز ۸ ربیع‌الاول همان سال می‌باشد.
سرآغاز تقویم هجری قمری روز جمعه «۱ محرم سال اول هجری قمری» (۲۷ سرطان سال اول هجری شمسی) برابر با ۱۶ جولای ۶۲۲ میلادی قدیم (ژولینی) و ۱۹ جولای ۶۲۲ میلادی جدید (تقویم میلادی گرگوری) است.
بر این اساس، دو ماه از سال اول هجری (از اول محرم تا اول ربیع‌الاول که هجرت رخ داد)، پیش از آن که واقعه هجرت صورت گرفته باشد، جزو سال اول هجری قمری محسوب شد.(6)
برای دریافت و تبدیل سالهای قمری و شمسی و میلادی از روش ذیل میتوان استفاده بد :
تبدیل هجری قمری به هجری شمسی : سال قمری را در ۱۱ ضرب کرده، حاصل را بر ۳۶۵ تقسیم می‌کنند. سپس نتیجه را از همان سال قمری تفریق می‌کنند.
تبدیل هجری قمری به سال میلادی (گرگوری): سال قمری را در ۳۲ ضرب کرده و نتیجه را بر ۳۳ تقسیم می‌کنند. سپس عدد حاصل را با ۶۲۲ جمع می‌کنند.
تبدیل هجری شمسی به هجری قمری: سال هجری شمسی را در ۱۱ ضرب کرده بر ۳۵۴ تقسیم می‌کنند و نتیجه را با همان سال شمسی جمع می‌کنند.
تبدیل سال میلادی (گرگوری) به هجری قمری: سال میلادی را از ۶۲۲ کم کرده و نتیجه را در ۳۳ ضرب می‌کنند. سپس حاصل را بر ۳۲ تقسیم می‌کنند.
اما آنچه که در کشور های خویش داریم استفاده از سه نوع تقویم است که در جنتری ها ازآن استفاده میشود اما بصورت رسمی از تقویم هجری شمسی استفاده میبرند . حدود 60 سال قبل در کشور مان هر دو تقویم شمسی و قمری متحدا استفاده میشد تا اینکه تقویم هجری شمسی عمومیت یافت . فراموش نکنیم تعدا روز های هجری قمری در یکسال 11 روز کمتر نسبت به تقویم هجری شمسی است روی این منظور مشکلات در محاسبه زمان صورت میگرفت .در کشور ما با ورود اعراب مسلمان تقویم هجری قمری رایج شد و تا سال ۱۳۴۰ هجری قمری = ۱۳۰۱ هـ ش، در پی اصلاحاتی که امان‌الله‌خان در جامعه افغانستان صورت داد و بر اساس یکی از نظامنامه‌هایی که دولت او صادر کرد، تقویم رسمی افغانستان هجری شمسی شد و برای نام ماه‌های سال نام‌های عربی برج‌های فلکی منطقه‌البروج در نظر گرفته شد. در سال ۱۳۳۷ هـ ش مجلس ملی وقت افغانستان طول ماه‌های تعریف شده برای تقویم هجری شمسی زمان امیر امان الله را تآیید و مجددا رسمیت دادند . و تا حکمروایی مؤقت طالبان تقویم هجری شمسی پا برجا بود اما با قدرت امدن طالبان مجددا تقویم هجری قمری رسمیت یافت و انهم در سطوح دفتری . مردم عوام هنوز هم به همان تقویم هجری شمسی مسایل را محاسبه مینمودند .اما با با سرنگونی‌ حکومت‌ طالبان‌ در 1380 هـ ش‌ = 2001 م ، تقویم هجری‌ شمسی‌ دوباره‌سالنمای رسمی‌ کشور ما شد .

زیر نویسها :
1 - محمود - شاه محمود ، تاریخ نویسی در افغانستان ، چاپ اول ، 1382 ، ص 15 - 16 به نقل از ابن خلدون ، مقدمه ابن خلدون ، ترجمه : محمد پروین گنابادی، تهران ، 1336 ، ص 2 .
2 - ضمیر صافی - حسن ، نظری برمبادی تاریخ ، کابل ، پوهنتون کابل، 1357 ، ص 1 .
3 - اعتمادی - پوهاند داکتر غلام فاروق ، اساسات و مبادی تاریخ ، کابل ، پوهنتون کابل ، 1362 ، ص 2 .
4 - اصفهانی - حمزه بن حسن ، تاریخ الامم ، ترجمه : جعفر شعار، تهران ، 1346 ، ص 4 .
5 - روزنتال - فرانتس ، تاریخ تاریخ نگاری در اسلام ، بخش دوم ، ترجمه اسدالله آزاد ، تهران ، 1368 ، ص 61 .
6 - ویکی پیدیا ، گاه شماری هجری قمری .

ابونصر پارسا متصوف وارسته دیارمان

 

ابونصر پارسا متصوف وارسته دیارمان

مقدمه :

من از تصوف و مقارنه های آن جز سیر تاریخی این دانش، بیشتر نمیدانم اما جای دارد که برای اموزش خویش بدنبال علم شتافت فرق نمیکند در کدام سن و سال قرار داریم . از ابونصر زیاد شنیده بودم  دیار بلخ با نام ابونصر چون مولانا آذین بسته است . بلخ شهر مولا علی کرم الله و جهه ؛ مرکز اولیا و دیار عاشقان علم و دانش . آری من از بلخ باستان سخن میزنم که در وجب وجب آن سرزمین ؛ زادگاه مولانا و مقبره حضرت علی رض خلیفه چهارم مسلمانان  وآرامگاه ابدی انبیا چون حضر شیث ع  و حضرت یحیی ع به نظر میخورد و یا در  هرچند قدمی ما، عالمی خفته است و دانشمندی بارگاه و دم و دستگاه داشت . اما امروز با تآسف شنیده میشود که این شهر را چرس و هیرویین احاطه نموده است حداقل در هر خانه بلخیان یک  نفر معتاد زندگی دارد .

زمانیکه وارد بلخ میشود ، قبل از همه زیارت مولا علی کرم الله وجهه جلب توجه میکند و آنسوی دیگر پارک شهر موقعیت دارد . که با قبر رابعه بلخی دختر کعب حکمران بلخ در قرن چهارم هجری اولین زن شاعر وطن مان خفته و در دو طرف پارک مدرسه سبحان قلی خان و مسجد ابونصر پارسا استاده است . رهروان طریقت و شاعران و هموطنان مان ؛  بلخ را بدون دیدن خانقاه سلطان العلما پدر مولانا جلال الدین بلخی و زیارت عکاشا ( آکاشا ولی ) یکی از صحابی پیامبر بزرگوار اسلام ؛ ترک نمیکنند .

در گوشه دیگر زیارت عکاشا ( آکاشای ولی ) ؛ اتشکده نوبهار بلخ به چشم میخورد که دستآورد برمکی ها است . برمکیان قبل از اینکه مسلمان شوند آیین زردشتی داشتند و از کلیدداران اتشکده نوبهار بودند . امروز با وجودیکه از اتشکده به معنی واقعی آن خبری نیست بلکه مرکز نظامیان است و کسی را اجازه دخول در آنجا نیست . برخلاف اراضی مزروعی اطراف زیارت عکاشا (آکاشا ولی )  و اتشکده توسط قدرتمندان تصرف و غصب شده است .

زیارت حضرت شیث ع و حضرت یحیی ع  در بلخ نمایانگر بزرگی این ولایت را میرساند  ارامگاه حضرت شیث ع با بزرگی  خویش مخروبه باقی مانده و بدون نشانی و یا لوحه با سرنوشت نامعلوم بلخ را آرامگاه خویش نموده است . زیارت شفیق بلخی و حضرت یحیی ع نزدیک هم افتاده است . مخروبه های ارامگاه حضرت یحیی ع توسط برخی افراد استفاده جو و قدرتمند حفاری میشود و داشته های باستانی آن جا به یغما برده میشود . اما خوشبختانه هنوز به زیارت حضرت علی کرم الله وجهه و ارامگاه ابونصر پارسا صدماتی مدهشی نرسیده است

 

ابونصر پارسا کی بود ؟

ابو نصر پارسا فرزند خواجه محمد پارسا بن محمد بن محمود الحافظی البخاری (متوفی 865 ق) از علمای ماوراءالنهر بوده است. او " پایه‌ی علوم شریعت و رسوم طریقت را بوالد بزرگوار خود رسانیده بودند...و از علوم این طایفه بلکه از سایر علوم چیزی دانسته...  ، پدرش خواجه محمد در سال 749 ق، در بخارا متولد شد. کنیه‌ی او ابوالفتح بود. جد وی مولانا حافظ الدین بخاری، از علمای بخارا و معاصر محمود انجیر فغنوی و عموی او، حسام الدین یوسف حافظی، از مریدان بهاءالدین بوده است. خواجه محمد، از سلاله‌ی عبدالله بن جعفرطیا ر بود. او نزد عارف دیک کرانی تعلیم یافته بود و دومین خلیفه‌ی خواجه بهاءالدین محسوب می شود. خواجه بهاءالدین درباره‌ی او می گوید: " هر که را آرزوی ما آید در خواجه محمد پارسا نظر کند..." لقب پارسا را هم بهاءالدین به خواجه محمد پدر ابونصر پارسا می دهد. وی در سفر دوم حجاز پارسا را به همراه خود برد و به او طریقت آموخت و نظری خاص به او داشت. خواجه بهاءالدین، بعدها، در حق پارسا چنین گفته بود: " هرگز از وی نرنجیدیم ...اگر نقاری در میان بوده باشد آن از طرف من بوده است...مقصود از وجود ما ظهور اوست او را بهر دو طریق جذبه و سلوک تربیت کرده ایم..." خواجه پارسا در مرض آخر بهاءالدین، صبح و شب در خدمت او بود. برترین شاگرد محمد پارسا، فرزندش ابونصر پارسا بود. خواجه محمد پارسا، در بازگشت از سفر دوم حج خود، در مدینه دچار بیماری گشت و همان جا درگذشت .

 برهان‌‌الدین – حافظ الدین - نصیرالدین محمد ابونصر پارسا، عارف و شاعر نامی قرن نهم هجری قمری است. او از بزرگان فرقه‌ِ نقشبندیّه بود و بعد از پدرش ـ خواجه محمد ـ جامع علوم شریعت و فنون طریقت در این فرقه بود. از ابونصر پارسا رساله‌ ای به زبان دری باقی مانده است که نسخه‌ِ منحصر به فردی از آن در مؤسسه‌ی شرق‌شناسی ابوریحان بیرونی واقع در تاشکند موجود است . ( 1)

از زندگی و احوال ابونصر اطلاعی چندانی در دست نیست ، شاید بدین دلیل که او احوال خود را پوشیده نگه میداشت . وی در زمان پذر ، جامع علوم شریعت و رسوم طریقت بود . همچنین گفته شده است که ابونصر قصیده ابن قارض را نزد پدرش اموخته بود . عبد الرحمن جامی ( متوفی 898 هـ ق ) با ابونصر ملاقات و مصاحبت داشته است . ظاهرا او درسفری که با پدرش به مدینه منوره داشت ، با شاه نعمت الله ولی ( متوفی 834 هـ ق ) دیدار کرده است . (2) ابونصرپارسا در سال 865 هـ ق در بلخ درگذشت مدفن ابونصر پارسا در بلخ قرار دارد .

 

 فرقه پارساییۀ :

 شاخه ایی از سلسله نقشنبدیه منسوب به خواجه محمد پارسا است . این طریقت را ابونصر پارسا فرزند خواجه محمد ، برای نشر افکار وی در بخارا تاسیس کرد . پارساییه در بلخ گسترش بسیار یافت به نحوی که در نیمه اول قرن دهم پایگاه اصلی آن از بخارا به بلخ منتقل شد و تا اواسط قرن دوازدهم هجری قمری که بلخ از اعتبار برخوردار بود، خاندان پارسا صاحب نفوذ و قدرت بود . اما همراه با افول بلخ، این خاندان و طریقت ، نفوذخود را از دست داد . اولین فرد مهم طریقت پارساییه، پس از خواجه محمد پارسا، فرزندش ابونصر پارساست که القابی چون حافظ الدین ، نصیر الدین و برهان الدین داشت .

بعد از وفات ابونصر پارسا در سال 865 هـ ق گنبد بالای قبرش اعمار گردید که به گنبد عالی شهرت دارد که مرکز طریقت خواجه مبدل گردید  و دراواسط قرن دهم هـ ق مدرسه ای نیز در آنجا بنا کردند . اما پس از ابونصر افراد برجسته این طریقت عبارتند از : عبدالهادی پسر ابونصر ثانی ( متوفی 976 هـ ق )  که به سه واسطه به خواجه محمد پارسا می رسد . او با پذیرش شیخ الاسلامی بلخ در زمان حکومت عبیدالله خان ازبک شیبانی ( 940 – 946 هـ ق ) به حکومت نزدیک شد و همین امر موقعیت این خاندان را تثبیت کرد . اززمان وی آثار مکتوبی با نام پارساییه روبرو می شویم ؛ عبدالولی پارسا ( خواجه جان خواجه ، متوفی 995 هـ ق )  که به عنوان مبلغ و واعظ سیاسی و حامی  مردم شهرت داشت ، قاسم خواجه که علاوه بر منصب شیخ الاسلامی ، معمار مدرسه ای بود که نذرمحمد خان آن را در 1045 هـ ق  بنا کرد ؛ صالح محمد ، که در 1107 هـ ق قایم مقام قایل خان در بلخ بود . (3)

 

مسجد و مقبره خواجه ابونصر پارسا :

ابونصر در سال 865 هجری قمری در بلخ درگذشت و دو سال بعد، مقارن با سال 1462 میلادی، میر مزید ارغون (یکی از زمین‌داران آن زمان) مقبره‌ای با گنبدی زیبا برای او ساخت که به گنبد عالی معروف است و به مرکز طریقت او تبدیل شد. بعدها مدرسه‌ای و سپس مسجدی کنار مقبره‌ی این عارف و به نام او ساخته شد. مسجد ابونصر پارسا مشهور به مسجد سبز از زیباترین آثار معماری دوران تیموری در استان بلخ افغانستان است و به نام مسجد جمعه‌ی بلخ معروف است. این مسجد بر روی پلانی هشت ضلعی به ابعاد 25 × 30/25 ساخته شده و ارتفاع کلّ ساختمان بیست و هفت متر است. بنای مسجد شامل یک تالار مربع است که روی زیرزمینی قرار گفته. سایر بناهایی که در جوار مسجد ساخته شده بودند، بر اثر مرور زمان از بین رفته‌اند. بر روی تالار مربع، گنبدی ساخته شده که پوشش داخلی آن با گوشواره‌هایی زیبا که در آن‌ها روزنه‌هایی تعبیه شده، تزیین شده است. پوشش خارجی گنبد روی استوانه‌ای سوار است و به شیوه‌ی معماری دوران تیموری، شامل ترکه‌هایی است که تعداد آن در این گنبد به چهل و هشت عدد می‌رسد. در ورودی اصلی بنا سردرِ بزرگی ساخته شده که پوشیده از تزئینات کاشی‌کاری و اغلب -به رنگ محبوب مغولان – فیروزه‌ای است. در دو سوی طاق ورودی دو ستون مارپیچ قرار دارد و سرتاسر پوشش خارجی بنا، دیوارهای خارجی، گنبد و ساقه‌ی گنبد به‌وسیله‌ی آجر و کاشی معرق تزیین شده است و در دخل بنا، محراب از معرق پوشیده شده، و دیوارها سفید رنگ‌اند. پوشش داخلی گنبد، گوشواره‌ها و مقرنس‌ها نیز با استفاده از رنگ زینت یافته‌اند. بسیاری از مورخین بر این عقیده‌اند که قسمت عمده‌ی تزئینات مسجد ابونصر، در دوران بعد انجام شده است. متاسفانه این بنای عظیم اسلامی ـ ایرانی امروزه در معرض ویرانی است و باستان‌شناسان افغان در مورد از بین رفتن این بنا هشدار داده‌اند .

به امر خان بخارا "عبدالمومن" در سال ۹۷۷ه‌ق یک قسمت چهارخانه‌های پوشش که افتاده بود دوباره ساخته شد و قسمت‌های زیادی کاشی‌های ستون‌های مارپیچی آن فرو ریخته که حدود سی سال قبل توسط متخصصین هندی جهت جلوگیری از فروریزی بیشتر آن تحکیماتی صورت گرفته، اما طی سال‌ها جنگ خسارات شدیدی برآن وارد گردیده از جمله یک قسمت از کاشی‌های از گنبد در اثر اصابت راکت تخریب شده که در سال ۱۳۷۵ دوباره ترمیم شد و حال نیز در حال ترمیم دوباره است . (4)

در سالهای اخیر ساز کنار مسجد خواجه ابونصر پارسا سرک اعمار نمودند .  بنابر اعتقاد فرهنگیان افغان، تنها مسجد باقی مانده از دوره تیموری با تمام مشخصات این دوره با گنبد دندانه دار در افغانستان، همین مسجد خواجه پارسای بلخ است .

این مسجد که در سال ۱۴۶۰ میلادی یعنی حدود ۵۵۰ سال پیش از امروز ساخته شده، از افتخارات تاریخی افغانستان شمرده می شود، اما اکنون کشیدن جاده قیرریزی شده از کنار مسجد خواجه ابونصر پارسا، باستان شناسان افغان را نگران کرده که ترافیک و رفت و آمد وسایط سنگین وزن در این جاده رفته رفته زمینه تخریب مسجد را فراهم کند .

مسجد خواجه ابونصر پارسا در گذشته از محلات توریستی ولایت بلخ نیز به شمار می رفت و ساکنان ولسوالی بلخ از حضور مسافران افغان و خارجی در این محله سود می بردند . (5)

 

مآخذ:

1 – آرامگاه ابونصر پارسا ، ویکی پیدیا .

2 - پارساییه ، دانشنامه جهان اسلام

3 – ایضا ، همانجا .

4 آرامگاه ابونصر پارسا  ویکی پیدیا .

5 – مسجد تاریخی بلخ در معرض ویرانی ،  بی بی سی